پائیز زیبای من دختردلربای رنگین آویز به گوش ات گوشواره های طلا دستانت بوی نارنج میدهد و صدای پایت نوای زندگی تو با وفا همیشه سرِ قرار عاشقی میرسانی چشمان نرگسینت را و صبورانه بر طعنه ی دختران مُلّون و پسران حریق لبخند میزنی ، […]
امروز در پگاهِ سردِ تبریز کنار یک نیمکتِ تنهائی حوالی دلتنگی سراغم آمدی . آلوده به وَهم بودنگاهم . تا نقطه ی رسیدنت بوسه میزد چشمانم به سهمِ قدم هایت . سرریز از غربت مغروق در حسرت من هم می آمدم تا سرِ دربِ عشقت […]
تازیانه میزند هر نگاهت بر تنِ راه ، خار گشته سلسله ی رُز در نمایش گل از هر نگاه . بر باد رفت آشیانِ بلبل خزان زد خرمن زرد سنبل هر آینه از سوز و گداز و آه . تو را سزاوار نبود گلچینی به […]
سلام صاحب سپاسی از اعماق وجود بایدت که به عناینی دگر بار ازکلامی درسِ بصیرت و دانائی میدهی و صبر و تحمل را آزمونی دیگر قرار داشته و می آموزی که قضاوت نکنم و بر حریمِ بندگانت واردنگردم و بترسم از ترسِ خلق الله که جز از تو […]
زمستان بود دی ماهی سرد درختانِ حیاط ما عریان از یک نگاه از پشت یک درختِ خانه ی ما تو آمدی بهار شد من به دنیا آمدم تولدت شد نگاهت کردم عاشقم شدی عاشقت بودم در میعادی نا آشنا … naghmehayegharibaneh@ #مجید_جمشیدی_راد mjrad#
دیشب یواشکی ترا یاد کردم نایره ای برخواست سوزاند سرا پای مرا تو آتشی بودی بر خرمن دل من اشتباه کردم دیده از شب بر تافتم آئینه ای در قلبم بافتم تو خشت خام بودی و من ، مرآتی که شکاف برداشتم برگیر نامت […]
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت … ناباوری و عدم پذیرش و گنجایش مصیبتی در این حد هنوز بعد از چهل روز از فراق جانسوز و جانگدازت تمام ابعاد روحی و جسمی ام را در بر گرفته است و هنوز هم منتظر تماسهایت هستم […]
🌺🌹💐🌼 آدمها میروند،اما دو چیز آزار دهنده پس از رفتنشان در روان و دل طرف دیگرشان میگذارند . یکی تلخی زخمهائی که هیچ وقت التیام نمیبابند و دیگری خاطرات شیرینی که با هیچ چیز دیگری نمیتوان جایگزینشان کرد.حالا ما میمانیم و هم زخمشان را میکشیم […]
من در اردوئی بهشتی در فصل فوران زیبائی در آستانه ی خرمنی زرینه در جشن وفائی کذاب مدفون شدم در آوار برف یخ زدم باورم شکست نگاهم در شگفت رخسارم زرد پاهایم سست و نگارم نگاشت نامه ی فراق آن روز ” بهمن […]
چشمانت روشن بود خنده بر لب داشتی تو از دور در اوج من نگاهم گرهی در موج ، اندوه از نگاهم برداشتی . آسمان مهمان من تو اختر ِ آن با قلم موئی به دست رنگ سرخ برافراشتی . کودکی در درونت می […]
به گنجه ی خیالاتی کهن در عمق بی وزنی وهم های نو ورق میزنم کتاب پوسیده ی آرزوها را ، آرزوهائی که آرزو ماندند و امیدهائی که بر باد رفتند. بیاد می آورم روزهائی چون امروز را که بیمار بودم و تو تیمارگری رئوف مهربان و عاشق وقتی زیر […]
🌺🌹💐🌼🌷 الا ای منِ در غوغا ، تا نشستم ندا زدی بر پا . میبوسم دستانِ مادرم را که در میان دو انگشت بر دهانم گرفت مشک مصفا ، من خاموش میکنم دو شمعِ بی رمق را و آغاز میکنم بر سایه اش حیاتی گهر […]
و جا ماندگانِ طریق عشق را ارمغانی آورید از گرد راهِ دوست من در طلب عشق بر سر دو راهیِ نور نمیبینم خود را بر عَلمِ مانده بر جا میفرستم نگاهم را ای شاهدانِ سپیده و طلوع به ره عیاران ببندید کنجِ سکوت را […]
در شبِ سردی کویری پابه پای خیال خویش دست در دست سکوت می شمارم اختران آسمان. نمیدانم ستارگان مال آسمانند یا آسمان صاحب آنها. در توهمی غریب تو را میبینم دستت را کودکی گرفته تو پیر شدی حکایتیست عجیب ! سرما به آغوش […]
لیلی جانم جانم بفدایت نامه ات رسید برایم نوشتی : 🌺🌹💐🌼🌷🌺🌹💐🌼🌷 مجنونم دیوانه ی دوست داشتنی ام مثل تو نمیتوانم از حسرت و درد فراق و شوق عشق بنویسم. نامه ات چشمان همیشه خیسم را با هق هق های بی وقفه عجین کرد. من […]