به رنگ رنگ نگاهش بخشیدم هستی سیاه وسپیدم را او رسام لحظه های حاجت بود و من محو نقوش کلک سیاهش او شاعر دردهای من شده بود و من معبر خوابهای رنگین او روزی خواستم – شب شوم – […]
به چاه ” ویلم ” اسیر در نگاه سبزش گیر سپند عقل بر هواست …. این دلم خاکیست قصه شنیدم روزی …….. از حنجره ی دوران : ….. رو به افلاک داشت بیچاره ی خاکی من .. اما شکست در فراسوی […]