پائیز آمد
پائیز آمد ، و ماه من نیز
آبان من بی تو ” بیابان ” شد
لیلی به ناز در محمل نشست
و یوسف به زندان
مجنون ” قیس ” شد
بنیامین عیّار
من گم شدم دگر بار
اینبار غریبتر
اینبار اسیر تر
اینبار شیداتر
آویزنگاهت شدم
و عزیز ” مصر”
مغبوض عشرتی پنهان
تو باربستی و من
به آغوشت خوابیدم
و تقویم چه بی رحم ورق خورد
زمستان آمد …
۲ Comments
معصوم / ۱۳۹۵/۰۸/۲۲ at ۲۱:۵۴
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر “من دوست دارمت”
بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار به کاغذ ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیز غم انگیز برگریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت
بسیار عالی بود ?
حسین / ۱۳۹۵/۰۸/۲۳ at ۰۰:۰۱
عالی بود…
آبان من، بی تو بیابان شد…
دیدگاه خود را بیان کند