لا ۲
پاهایم دیگر نمی کشد ، بار ثقیل افکارم را ؛ دستانم دیگر هیچ ” لا “ئی نمی
سازد بر رکعت نیازم ، رازم خاموشگشته و نیاز در پی تولدی دیگر است ! .
غروب است و گاه رفتن ، و پر و بالی بشکسته از نگاه ، نگاهی آغشته ی
گناه . . . هر پک سیگارم پتکی است بر نگاهش و کاریکاتور تکراری دودی که
طناب دارم شده !!!می کنم چاه – چاهی عمیق ، جز خودم نیست کسی
سراینده مرثیه حضورم ! ؟سیاه بپوشید و نقل پراکنید که داماد بی عروس
در حجله مرگ است ! مرگ جه گویم که حیاتی سیاه !
دست شسته ام از هرچه عشق است !! و پای بست توهم خانه زاد خویشم . .
اینجا ایستگاه آخر است ، تکرار بی جای استعاره های شاعرانه ، و بدان که
کسی در پایان قطار مقصد ، منتظرم نیست . . . روزی تنها آمدم . . .
تنها زیستم ، تنها می روم اینک . . . تنها . . .
مجید جمشیدی راد
ما را دنبال کنید
دیدگاه خود را بیان کند