سکوت
سکوت
روزهاست که این ” مداد ” خسته از احضارهای گاه و بی گاهیست که
فقط شاهد سکوتی سرد بوده است .
هر روز سراغش می روم و او با اشتیاق چنان در لای انگشتانم جای
می گیرد که گوئی زیباترین سرود زندگی ام را
خواهد نگاشت ! اما سردی انگشتانم گرمای شوقش را از او می گیرد
و ” من ” باز در حسرت ناگفته هایم به
قفل آویزان زبانم می نگرم . . .
مجید جمشیدی راد سوم شهریور۹۰
ما را دنبال کنید
دیدگاه خود را بیان کند