این فقط یک سوال نیست
یادت هست؟؟
وقتی شب بودی
ماهت شدم
با مهتاب خویش
چراغ راهت شدم
به ابرینه روزهای دلتنگی
خورِ تابانت
و در گره ترین اندیشه هایت
شانه ات
خنده بر لبت آوردم
از سلولِ تنهائی ات در آوردم
تو مال من شدی
من مال تو شدم
ایام گذشت
شب رخت بربست
در روزهای خوش
عهدت اما شکست
من شدم بیمار
تو بر من تیمار
من اما
سوال دارم بسیار
چه اتفاقی افتاد؟
این فقط یک سوال نیست
بر ذهنت بسپار …
دیدگاه خود را بیان کند